یاد داشت ها واندرزها در باب اوضاع کشور
الحاج سرفراز رحیمی «تخاری» الحاج سرفراز رحیمی «تخاری»

اوضاع جاری کشورم وسر در گمی آن  مرا مجبور به نوشتن یاد داشت ها واندرزهای نموده که از تجارب وسر گذاشت های ملال انگیز جامعه افغانی الحام  میگیرد.

      قبل از همه متذکر باید گردید که کشور عزیزما افغانستان باستانی مرکب از اقوام وفرهنگ های مختلف  مانند، هزاره ها ،ازبک ها ، تاجیک ها بلوچ ها پشتون ها عرب ها ترکمن ها وغیره است. این اقوام سالها متمادی با تاریخ وسر نوشت مشترک ، در روند مبارزه برای حیات ، بقا ، شرف وعزت این سر زمین در برابر تجاوزات وحشیانه وپی درپی ، متحمل شکست ها ونیز کسب پیروزی ها وتوفیق در انجام کارهای بزرگ مشترک، وبا ارتباط های زیاد تاریخی ، فرهنگی وعاطفی با هم پیوند خورده و درنتیجه ملت افغان را به وجود آورده است.

    اگر به تاریخ چند سال اخیر کشور نگاه کنیم دیده میشود که در دوران محمد ظاهرشاه مردم بی سر وصدا زنده گی میکردند وحکومت هم در حد توان خویش دست به یک سلسله  اصلاحات در بخشهای مختلف اجتماعی وسیاسی زد. از جمله قانون مطبوعات پاس گردید ودموکراسی اعلان شد ، که در نتیجه همین دموکراسی احزاب مانند حزب دموکراتیک خلق افغانستان ( که بعدها به خلق ، پرچم ، ستمی ملی « سازا» وغیره تجزیه گردید) اخوان المسلمین ، شعله جاوید وغیره اعلان موجودیت کردند، وبه فعالیت های ضد سلطنت دست زدند . خلاصه اینکه شاه وحکومت اش را بی کفایت خوانندند .ا ما فراموش نباید کرد که همین نیروهای مترقی بودند که با موجودیت امریکا در افغانستان مخالفت کرده و مظاهرات  بزرگ را به راه انداختند وشاه را به امریکائی بودن محکوم کردند. واین در حال بود که امریکائی ها دست به برخی کارها زده بودند از جمله اعمار بندآب در لشکر گاه ایجاد مکاتب ، سینما ، بر خی فارم های زراعتی سفالت سرکها وغیره که تا امروز لشکر گاه بنام امریکای کوچک یاد میشود. بدین ترتیب این احزاب با ادعا های بلند وبالا با طرح اینکه وطن را معمور وبه سوی ترقی واعتلا سوق خواهیم داد، داخل عرصه سیاسی کشور گردیدند.

 در سال 1352 داود خان سلطنت را سرنگون واعلان جمهوریت نمود . او مرد سیاست مدار و واقعاٌ وطنپرست بود ، او دست به رفرم های زیاد زد که در تاریخ افغانستان بی مانند بود. دراین دوره هم از دست بی کفایتی نیروهای مترقی بودکه داود خان از ایشان رو گردان شد. یعنی حاضر به تشکیل جبهه متحد نگردیدند(تا داود خان احساس یک پشتوانه قوی رانمید) و از خود خواهی های خویش دست نبر داشتند .گر چه گفته میشود که میر اکبر خیبر بار ها رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان را دعوت به پشتیبانی از داود خان نموده ولی  همه تلاش ها ی وی بی  نتیجه ماند ، تا اینکه منجربه ترور خودش گردید، زیرا این حرکت به مزاق شوروی برابر نبود . روی این ملحوظ بود که هم در« مر حله اول انقلاب ثور» وهم در« مرحله دوم» آن راجع به ترور اوسکوت اختیار می گردد ، چون کار« بادار »  بود، ومخلصین را جئرت اظهار نبود.

 صرف نظر از این داستان، حزب دموکراتیک خلق در  هفت ثور  1357 قدرت سیاسی را در نتیجه یک کودتا بدست گرفت . وداودخان با تمام اعضای فامیل اش توسط انقلابیون به شهادات رسید. از آن جای که این حزب از منافع گارگران وزحمتکشان دفاع مینمود ، روی این اصل اکثر مردم از این تحول پشتیبانی کردند. دیر نگذشته بود که اختلافات درونی و خود خواهی های رهبران منجر به فاجعه گردید.در این دوره هر جا سر بود وهرکه حتی اگر به سطح قشلاق هم  شهرت داشت سر به نیست گردیده ویا به زندان افگنده شدند. بنده همراه با پدری 90ساله ام  وبرادرم معلم اقبال به جرم ضد انقلاب هم روانه زندان شدیم. چند ماه بعد از این وقایع رهبر انقلاب توسط شاگرد وفادارش به قتل رسید . با وصف آنکه   قبل از نابودی رهبرهم عملاٌ قدرت در دست حفیظ اله  امین بود. وی هم بعد از تقریباٌ صد روز حکومت توسط روس های که خودش دعوت نموده بودوبه همین مناسبت در تپه تاجبیک محفل ترتیب داده بود، فقط درشب همین محفل به دنیای دیگر فرستاده شد.ودر همین شب بیانیه انقلابی ببرک کارمل از رادیوی ازبکستان ویا تاجیکستان به صفت رئیس شورای انقلابی پخش گردید. این مرحله بنام« مرحله تکاملی  انقلاب ثور»  نامیده شد، دراین مرحل زندان ها رها گردید وبه مردم وعده های چرب ونرم دیگر داده شد. اعتراف باید نمود که رهبران این دوره به خود سری های که در دوره قبلی وجود داشت خاتمه داده ، وبر خورد های مقامات وادارات بطور نسبی بهتر از گذشته گردید،اعدام فقط صلاحیت رئیس شورای انقلابی بود.با وجود همه تلاشها ، مردم روز به روز ضد رژیم ّبه اصطلاح کمونستی قرار میگرفتند. به دلیل اینکه عملاٌ قوای نظامی روس ها درهمه جای کشور حضور داشتند، ناگفته نباید گذاشت که در طرف دیگر تبلیغات دنیای غرب ودنیای اسلام بنام کافران هم اثرات عمیق در تشدید جنگ داشت.سخن کوتاه اینکه جنگ ابعاد بین الملی وسیع کسب نمود وافغانستان به آزمایشگاه سلاح های امریکائی ها وروس ها مبدل گردید ودراین میان به مردم بیچاره تلفات سنگین مادی ومعنوی وارد گردید.  با روی کار آمدن گرباچوف  در اتحادشوروی وایجاد فضای جدید سیاسی، داکتر نجیب حاضر گردید که اتحادشوروی قوای خود را بیرون کند ، وطرح مطابق شرایط جامعه را پیش کشیده واز راه قبلی صرف نظر نمود که موردپشتیبانی مردم قرار گرفت ولی اعضای سابق بیروی سیاسی در پی توطئه وبر انداختن نجیب بودند. او حتی حاضر شد که بخاطر صلح وآشتی از قدرت کنار برود ، ولی اکثر  اعضای ارشد حزبی ودولتی  چنین چیز را نمی خواستند ، روسها وحکومت ایران هم در این معامله ذینفع نبودند ، لذا به اشاره روسها بر خلاف دوره اول که شاگرد استاد را« چت» کرده بود ، دراین دوره استاد شاگرد را «چپه گردان نمود» نمود، که بعد ها توسط پاکستانی ها به شکل بسیار وحشیانه وفجیع همراه با برادرش به شهادت رسید.در این سریال کمونستهای بنیادگرا قدرت را به مجاهدین « بنیادگراها » به دستور روسها تحفه می دهند، و«انقلاب اسلامی 8 ثور» با این زدوبند به پیروزی میرسد، در همه جا حرف از مجاهد ین سر به کف است که دیوار بر لین را شکستاندن وشوروی را نابود کردن! من هم به زادگاه خویش ولایت تخار رفتم تا با استفاده از نقش که در آن جا داشتم ، از چور وچپاول وکشتار انسانها جلوکیری نمایم، ولی باتاً سف که همه تلاش هایم بی نتیجه ماند، زیرا در این وقت به جای احترام واخلاق حرف اول را تفنگ میزد،ودیده میشد که جریان رنگ وبوی بیگانه دارد،  لذا من هم مجبور به فرارگردیدم وبه کابل بر گشتم ، چند روزی از آمدنم نه گذشته بود که دکانم در روز روشن از طرف مجاهدین که روز گار خود در صف ایشان قرارداشتم ، چور وغارت گردیده ومرا تهدید به مرگ نمودند ومن مجبور به پاکستان پناهنده شدم . به این شکل تمام مردم که چشم به راه مجاهدین بودند وبرایشان خیرات ها و نذرها میگرفتند از کرده خویش پشیمان گردیدند. وسر نوشت شان مانند مردم ایران شد که زمان میگفتند مرگ بر« شاه» ولی بعد از مدت بر عکس شعار میدادند که« مر گ برما که می گفتیم مر گ بر شاه» .

    به این ترتیب این بخش سریال هم با ظلم وحشت وچوروچپاول بی پایان،  با به وجود آمدن طالبان که از بطن همین مجاهدین عرض وجود کردند ، به پایان رسید. این حرکت مورد حمایت امریکا ، انگلستان ، پاکستان وبرخی کشور های عربی قرار داشت وبه زودترین فرصت گلیم پاتک ها را برچیدن و90 % خاک را تحت کنترول خویش در آوردند. به دور از انصاف خواهد بود اگر منکر این واقعیت شویم که طالبان مردم صادق وامانت کار بودن ویکی از دلایل پیشرفت سریع ایشان همکاری مردم با ایشان بود چون مردم از دست ناروائی های مجاهدین به سطوح آمده بودند وبا پیروزی طالبان ناموس وعزت مردم مصئون گردید ودر کشور بطور قطع شرعیت جاری شد. دوی دیگراینکه طالبان پیوسته می گفتند که ما برای حکومت کردن نیامدیم وچنان تبلیغ میکردند که گویا ما زمینه را برای اعیلحضرت ظاهرشاه آماده می سازیم.  با وجود این طالبان برای رفاه وپیشرفت کشور کدام برنامه اقتصادی نداشتند. چنانچه ملاعمر طی یک مصاحبه خویش با ب.ب.س گفته بود: ما کدام بر نامه نداریم واین کار خداوند «ج» است که به کی روزی میدهد وبه کی نمیدهد. در این دوره عوض چور وچپاول فقر بیدادمیکرد وکشور به لانه القاعده و تروریزم مبدل گردید.این جانب در این وقت هم آرام نه نشیتم وبدون چشمداشت  بخاطر نجات مردم خویش علیه این نظام قرون وسطائی کار وفعالیت میکردم.  درمقابل یک شام تار تروریستان به منزلم در پشاور حمله نمودن ، مرا مورد لت وکوب  قراردادند ودو پسر جوانم را حیات اله جان (37سال)   وهمایون جان (34) به شهادت رساندند .   در وطن ما حرف معروف است که میگویند   « شر بر خیزد که خیر ما باشد» ، این بود که یازده سپامبر واقع گردید وامریکا به خشم آمد ودر پی بر چیدن تروریزم گرید و درقدم اول حکومت طالبن را سرنگون ساخت.                      هدف اساسی من از نوشتن مطالب فوق این است  که از « رفقا » ، « برادران» ، «اندیوالان» وشرکای ( تمام نیروه های خورد و برزگ چه چپ چه راست، در اتحاد ویا ائتلاف با یکدیگرامتحان خود را داده اند) از هریک شان میخواهم که یکبارصادقانه به عقب نگاه کنید ،که چه گلهای را به آب دادید، چه تراژدی های را خلق کردید، چقدر زنها را بیوه ساختید، چقدر مادرها را در سوگ فرزندان شان نشاندید و...

    وبا خود اندیشه کنید  ،از این «انقلاب های» که بنام ترقی  واسلام کردید ، همان رفرم ها ی آرام آرام دوران شاه ، همان اقدامات بنیادی داودخا ن شهید بهتر نبود!

       سخن اخیر اینکه حالا باید وقت وفرصت را از دست ندهیم ، من به عنوان یک ریش سفیداز تمام نیروهای خیرخواه وترقی پسند افغانستان میخواهم که دیگر در فکر آن شوید تا چطور ریشه های انتقام وتعصب را از وطن برچینیم، دیگربه عداوت ودشمنی که در نتیجه تحریک همسایگان آزمند مان ، میان ما راه یافته بود نقطه پایان بگذاریم. همه ما بایست در فکر استحکام وحدت ملی ووفاق ملی که در اثر جنگ های طولانی خدشه دار گردیده، باشیم ، واز مدل ها و اصطلاحات که باعث افتراق میگردد ودرد هیچ کس را مدوا نمیکند بپرهیزیم. من از شما تحصیلکرده گان میخواهم ، اگر واقعاٌ در خیال سوق جامعه در مسیر پیشرفت هستید.، نخست بایست به خودخواهی وخود محوری وداع کنید . در قدم دوم  طوریکه ملاحظه میگردد برنامهای اکثریت احزاب وگروه ها یکسان میباشد ، صرف اصطلاحات فرق میکند. روی این ملحوظ باید جبهه متحدرا تشکیل داده و فقط در این صورت است که شما به یک نیروی تعین کننده وقابل حساب در جامعه مبدل میگردید. در این وقت است که هم نیروهای بین المللی وهم آقای کرزی مجبور  میگردد تا شما را در نظر داشته باشد واین زمان است که شما میتوانید جلو استفاده جوئی ها را بگیرید وحکومت را  به یک اداره خدمتگار مردم مبدل نماید. من .یکبار دیگر از شما میخواهم که به وقت وزمان خود را عیار بسازید واز سلیقه ها  واز خودمحوری ها بگذرید وبه حال پریشان وطن رحم کنید، که آخرین چا نس ها   را هم از دست خواهید داد.

            

 

 

                                             و من  الله ا لتوفیق

 

شهر یوتا-امریکا


March 21st, 2006


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات